نـــاب اســـ ام اســـ

نـــاب اســـ ام اســـ

اس ام اس جدید ، اس ام عاشقانه ، اس دلتنگی ، اس تنهایی ، اس فلسفی ، اس دلگیری ، اس جدید
نـــاب اســـ ام اســـ

نـــاب اســـ ام اســـ

اس ام اس جدید ، اس ام عاشقانه ، اس دلتنگی ، اس تنهایی ، اس فلسفی ، اس دلگیری ، اس جدید

دلنوشته های عاشقانه و تاثیر گذار احساسی


دلنوشته های عاشقانه و تاثیر گذار احساسی






بیا قرار بگذاریم هر چند شنبه
در خوابی
خیالی
… جایی

یک دلِ سیـر
هم را ببینیم

افشین صالحی

*

*

*

گفتی که : می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم
گفتی که : گر بیند کسی ؟ گفتم که : حاشا می کنم

گفتی: ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در ؟
گفتم که : با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

گفتی که : تلخی های من گر ناگوار افتد مرا
گفتم که: با نوش لبم ،آنرا گوارا می کنم

گفتی : چه می بینی بگو در چشم چون آیینه ام ؟
گفتم که : من خود را در او عریان تماشا می کنم

گفتی که : از بی طاقتی ،دل قصد یغما می کند
گفتم که : با یغماگران ، باری مدارا می کنم

گفتی که : پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که : ارزان تر از این من با تو سودا می کنم

گفتی : اگر از کوی خود ، روزی تو را گویم برو؟
گفتم که: صد سال دگر امروز و فردا میکنم

گفتی : گر از پای خود، زنجیر عشقت وا کنم
گفتم : ز تو دیوانه تر ، دانی که پیدا می کنم

*

*

*

درست نمی دانم ! ولی .. می گویند:

حوا بود که سیب را تعارف کرد!

و چرا آدم خورد ؟؟

ساده نبود … عاشق بود …

نمی دانم ! اما…

حوا برایش با ارزش بود .

باارزش تر از بهشتی که میگویند مفت از دست داد …

*

*

*

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم او مرده و من سایه ی اویم

سیمین بهبهانی

*

*

*


  

گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لا اقل لای کتاب دلمان بگذاریم

هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم
شایداز باغچه کوچک اندیشه مان گل روید

سهراب سپهری

*

*

*

گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر میشود که میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم، رویش دراز بکشم،،،
راحت و آسوده،،،
مثل ماهی حوض خانمان که چند روزیست روی آب است.

*

*

*

بنشینیم و بیندیشیم!
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟
و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟

جنگلی بودیم:
شاخه در شاخه همه آغوش
ریشه در ریشه همه پیوند
وینک، انبوه درختانی تنهاییم.

هوشنگ ابتهاج

*

*

*

از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای ؟

پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و
هرگز از آن بیزار نمی‌شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!

جبران خلیل جبران

*

*

*

هر چه در مورد یک عشق اتفاق بیافتد بر همه عشق ها در سراسر جهان اثر خواهد گذاشت.

گابریل گارسیا مارکز — عشق در زمان وبا

*

*

*

روزی چند بار دوستت دارم
یک‌بار وقتی که هوا بَرَم می‌دارد
قدم می‌زنیم
وقتی که خوابم می آید
تو می آیی

یک‌بار وقتی که باران ناز می‌کند
دلِ ناودان می‌شکند
می‌بارد
وقتی که شب شروع می‌شود
تمام می‌شود.

یک بار دیگر هم دوستت دارم!
باقیِ روز را
هنوز را

افشین صالحی

*

*

*

کاش اصلا دل نداشتم.
کاش اصلا نبودم.
کاش نبودی.
کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد.
آخ مهتاب! کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم.
یا یک مشت خاک باغچه ات. کاش دستگیره اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی.
کاش چادرت بودم.
نه، کاش دستهایت بودم.
کاش چشمهایت بودم. کاش دلت بودم.
نه، کاش ریه هایت بودم تا نفس هایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری.
کاش من تو بودم.
کاش تومن بودی.
کاش ما یکی بودیم.
یک نفر دوتایی

مصطفی مستور

*

*

*

زخم ها خوب می شوند!
اما خوب شدن با مثل روز اول شدن، خیلی فرق داره!

اوریانا فالاچی

*

*

*

میان این همه ندانستن
که هنوز هم نمی دانمشان
می دانم
آغوشت دنیای منست
چه هیاهویی است
نبودنت،
ماه می ماند و من
و آشناترین واژه های ما

نوید توسلی

*

*

*

شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد

شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد

به چشم خود گذر عمر خویش می بینم
نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد

*

*

*

هیـــــــــــچ زنی
تمـــــــــــام نمی شود
وقتی …
امتداد نگاه یک مرد
تنــــــــــــــــــها
به او ختم می شود

اگر نه … که ما مـــــــــــرده ایم
و ســــــــالها بعد از این
مردانی بی چـــــشم
سر از گورستانی در می آورند …
پر از زنانِ تمــــــــــام شده ای
که از عشق
” رو” گردانده اند

ماندانا طورانی

*

*

*

بوسیدمت لب و دهنم بوی گل گرفت
بوییدمت تمام تنم بوی گل گرفت
گل های سرخ چارقدت را تکاندی و
گل های خشک پیرهنم بوی گل گرفت
با عطر واژه ها به سراغ من آمدی
شعرم ترانه ام سخنم بوی گل گرفت
ای امتزاج شادی و غم، در کنار تو
خندیدنم، گریستنم بوی گل گرفت

سعید بیابانکی

*

*

*

تقصیر از خودم بود ،
دست کلید علاقه که گم شد باید قفل تمام آرزو‌ها را عوض می‌‌کردم،

یک شب که خسته به خانه برگشتم
دیگر هیچ رویایی کنار بالشتم نمانده بود
سیروس جمالی

*

*

*

اگر کاشف به عمل آید که تنها پنج دقیقه از عمرمان باقی است تا حرف های دلمان را بزنیم، در این صورت همه باجه های تلفن مملوّ از انسانهایی خواهد بود که مایلند به سایر انسانها تلفن بزنند و به آنها بگویند که چقدر دوستشان دارند.

کریستوفر مورلی

*

*

*

و چه خوب است دوستی دو انسان مثل ما
که اصلا ً شبیه هم نیستند، اما همدیگر را دوست دارند!

شل سیلور استاین

*

*

*

برای این که آدم کسی را عاشقانه دوست داشته باشد
باید سخت به هیجان بیاید ، وقتی بازی دو طرفه باشد ، ارزش انجامش را دارد ،
ولی اگر قرار باشد آدم به تنهایی بازی کند ، بازی احمقانه می شود

ماندران ها — سیمون دوبووار

*

*

*

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد