ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خاطرات مهیج و ماندگار دهه شصتیا 60
برای
درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم میبردیم سر کلاس پز میدادیم !
.
.
یادش بخیر هروقت تو کلاس هر اتفاقی میفتاد مینداختیم
گردن شیفت مخالفی ها …
.
.
یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با
ضربه زدن شارژش میکردیم ، در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی
میذاشتیم بجوشه ۶ماه
دیگه کار میکرد ؛ در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم
توش چیه …
.
.
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به
خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم
!
.
.
اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین
داشت !
.
.
نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله : بی سرو صدا
وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده !!!
.
.
یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش
آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان دیکته !
.
.
زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام
“املا پاتخته اى” ، در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت ، یه حسى
داشت تو مایه هاى اعدام در ملا عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق
تفریح سالم …
.
.
یادتون میاد ، کلاسی که در داشتن خودکار استدلر بود در سوار شدن بی ام دبلیو نبود ؟؟؟
.
.
ما
دهه شصتیا نسلی هستیم که در صورت بروز شیطنت بیش از حد با یک قاشق روی شعله ی اجاق
گاز روبرو می شدیم !
.
.
اژدها
:
حسنی کجا میری ؟
حسنی
:
دارم میرم به مهمونی
خونه مادربزرگ
بخورم پفک نمکی
چاق بشم چله بشم
بعد میام تو منو بخور !
(تبلیغ قدیمی پفک نمکی در تلویزیون !)
.
.
یادش بخیر یه تفریح سالمی که داشتیم تو نوجوونی این بود
که شبا با بچه های محل میشستیم راجب جن و روح صحبت میکردیم و هممون از ترس زهر ترک
میشدیم …
.
.
یکی از بزرگترین دغدغه های دهه شصتی ها خفه کردن صدای
مودم های دایل آپ بود !
فرستنده : بینام
.
.
یادتونه بچه که بودیم لواشک غیر بهداشتی میخریدیم
میپیچیدیم دور انگشت سبابمون بعد هی انگشتمونو تا ته میکردیم تو حلقمون ؟ چه حالی
میداد خدایی …
.
.
دهه شصت یعنی این جمله : پاهای پرتوان ، برسید به داد
این ناتوان !
.
.
روزای اول که تلفن اومده بود خونمون تا زنگ میخورد ۱۶نفر
رو تلفن بودن ولی بیچاره الان تلفنمون باید بسوزه تا یکی برش داره !
.
.
یادش بخیر وقتی قارچ خور یا میوه خور بازی میکزدیم و کلی
مرحله میرفتیم جلو ، سِیو که نمیشد لامصب ، بعدِ یه مدت دستگاه داغ میکرد و بازی
گیر میکرد !
یعنی از شکست عشقی بدتر بود …
.
.
وقتی مدرسه میرفتیم ناظم میومد سر کلاس میگفت فردا ۵۰تومن
پول بیارید با کاسه و قاشق آش میدیم !
.
.
میدونید بهترین روز واسه ما ده شصتیا چه روزی بود ؟
روزی که مشق نمینوشتی بعد فردا معلمت مشقاتو نگاه نمیکرد …
.
.
“الان میرم به مامانت میگم”
یکی از ترسناک ترین جمله های دوران ما بود …
.
.
اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم بعد با خودکار
بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم ؛ مامانمونم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید
ساعت چنده و مام ذوق مرگ می شدیم
…
.
.
میز
نیمکت های چوبی و میخ دار رو کی یادشه ؟ زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت … وقت امتحان
یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میزاشت رو نیمکت …
.
.
تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد مامورای آبخوری دیگه
نمیذاشتن آب بخوریم !
.
.
یکی از سرگرمی های ما بالا رفتن از رختخواب ها بود ، خدا
میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن و موندیم زیر !
لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله
دماوند ! چه کنیم تفریح نداشتیم که
…
.
.
یادش بخیر ، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانیمون بود !
.
.
گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون یا کتابمون نقاشی می
کشیدیم بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن …
.
.
زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون !
.
.
چند نفر می شدیم نفری یه چوب دستی بود و یه لاستیک موتور
، با هم مسابقه میدادیم !
.
.
مهیج ترین تفریح بعضیا مزاحمت تلفنی از نوع فوتی بود !
.
.
سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن ولی یه نخ
دومتری به ماشین پلاستیکیشون میبستن و ذوق دنیارو میکردن که ماشینشون ۲متر
عقب تر از خودشون راه میره
…
.
.
به افتخار اون نسلی که ظهرها به زور میخوابوندنشون تا
خرابکاری نکنن اما حالا باید ظهر به زور بیدارشون کنن …
.
.
یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود ، با عکس و
اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها یا ضرب المثل یا چیستان !
.
.
دهه شصت
:
یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحال
یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن
یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش
یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای ۱۰تا
تک تومن
یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیف
یعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !”
یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدن
یعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو
با انگشت پاک می کردیم !
یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو خرخونا
یعنی صدآفرین ، هزار آفرین ، کارت تلاش
یعنی زنگای اول ریاضی ، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی
یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود
یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد : سیاه و قرمز
یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره
یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط ، لواشک پهن کرده تو سینی
و سفره رو پشت بوم
یعنی کلاسی ۴۵نفر هر نیمکت سه نفر
یعنی میکرو ، سگا ، آتاری کرایه کردن ساعتی ۲۰تومن
یعنی دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، صفا ، صمیمیت ، عشق …